لیلان


لیلان


سالروز رحلت پیامبر (ص) وشهادت امام حسن (ع) و شهادت امام رضا (ع)

سالروز رحلت جانگداز پیامبر گرامی و عظیم الشان اسلام حضرت رسول اکرم (ص) ، شهادت دومین اختر تابناک ولایت و امامت حضرت امام حسن مجتبی (ع) و سالروز شهادت جانسوز هشتمین گوهر درخشان آسمان ولایت و امامت، عالم آل محمد (ص) حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) را به پیشگاه مقدس حضرت ولی عصر (عج) ، بر شیفتگان و ارادتمندان خاندان‎ عصمت‎‎ و طهارت علیهم‎‎ السلام و تمامی مسلمین جهان بویژه شما شیعیان سوگوار و گرانقدر  تسلیت عرض مینمائیم.

در سوگ حقیقت همیشه جارى :

مردى از دنیا میرود كه دنیا، چشم انتظارش بود تا بیاید و دایره نبوت را در افق باز چشم‏هایش، به پایان برساند؛ مردى كه دنیا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهاى سطر پیامبرى و نامه رسالت را مُهر بنگارد با نقش نگین خاتمیت.

مردى از دنیا میرود كه آخرت را همچون پنجره ‏اى دیگر بر نگاه ‏هاى بشر گشود، تا بنگرند، تا بدانند كه ساحل‏ نشینان دنیا را روزنه ‏اى هست كه میتواند به دریاى آخرت برساندشان؛ مردى كه دنیا و آخرت را همچون دو چشم در كنار هم، همچون دو بال براى یك پرنده به تصویر كشید؛ مردى كه دست‏هاى دنیا و آخرت را در دست هم گذاشت.

مردى از دنیا میرود كه انسان‏ها را گره زد به وظیفه خویش؛ مردى كه زیر بازوى عقل را گرفت تا برخیزد، مرهم بر زخم‏هاى معنویت نهاد تا جان بگیرد و ایمان را همچون شعله ‏اى همواره سوزان، در چراغدان جان و روان آدمى برافروخت تا از تیرگی ‏ها نهراسد و در تاریكی‏ها نمیرد.

 

 

اینك او امتش را تنها می گذارد و از این دار فانى به سرای باقى می شتابد، او غم از رفتن ندارد، اندوه از رحلت و ترك این خاك ندارد كه اگر غمى و اندوهى بر سینه اش سنگینى می كند ناراحتى و بى تابى از براى امت نوپایى است كه یك مكتب الهى را پذیرفته است و به همین خاطر در مقابل دشمنان داخلى و خارجى زیادى قرار گرفته است. غمش غم امتى است كه باید حركتش را به سوى الله یك لحظه متوقف نسازد، چه رنجها كه براى این حركت متحمل نگشت و چه حرفها كه از دوست و دشمن نشنید، اگر در دل همیشه به یاد و فكر امت بود بخاطر عشقى بود كه به خداى امت داشت.

آرى مرغ جان، قصد پرواز از قفس تن را دارد. او كه نفسش زندگى بود و امید، حرفهایش هیجان بود و تلاش، قدمها و حركاتش زندگى ساز بود و انسان ساز، و لبخندش هر مشتاق عاشقى را به وجد می آورد. چقدر موثر و پر نفوذ سخن می گوید این رسول خدا، چقدر به انسانها عشق مى ورزد این سرور انسانها و چقدر پر جذبه است كلامش، آنگاه كه از خدا سخن می گوید، آنگاه كه از گرسنگان و تشنگان و بیماران و گرفتاران سخن می گوید.

اینك پدرى مهربان از دنیا می رود، پدرى بى مانند جهان را ترك می گوید، و آنگاه كه بى تابى قرارى دخترش را نظاره مى كند خطاب به او چنین مى فرماید : فاطمه عزیزم، فاطمه دلبندم، فاطمه اى گوشواره عرش كبریائى، فاطمه اى گوهر پارسایى و شكیبایى، فاطمه اى محبوبه حضرت داور، فاطمه اى جان و جآنان پیامبر، فاطمه اى كفو بى كفو حیدر غصه به خود راه مده كه تو اولین كسى هستى كه به دیدار من می شتابى. فاطمه جان گریه این نور چشمان عزیزم حسن و حسین را آرام كن كه بیش از این طاقت شنیدن این گریه ها را ندارم. به یكباره نفس ها گره مى خورد، زمان ساكت و غمگین مى ایستند، هستى از جنبش باز مى ماند ناگهان لبهاى نازنین پیامبر تكان مى خورد: بل الرفیق الا على.

سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها، ای مهربانترین فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمین فرا خوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی. تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره، اى گرامی ترین خلق نزد پروردگار، اى آفتاب جانبخش جهان، اى روح وجود عالم، براستى كدامین قلم است كه از تو، به صورتى بایسته و شایسته یاد كند ؟! و اینك در سالروز رحلت تو و شهادت فرزندان عزیزت امام حسن مجتبی (ع) و امام علی ابن موسی الرضا (ع) جز آب دیده چه داریم كه نثار كنیم ؟ اى رسول حق، ای حقیقت همیشه جارى، داغ دلهاى شیفتگان معنویت و وحدانیتت را چگونه التیام بخشیم ؟!

روایتی از خلق نیكوی سرمدی :

ای مولود خجسته رمضان! ای بدر تمام ماه خدا! تو تنهاترین فرزند رمضانی و آسمان، در پیشگاه كرم و بخشش تو، با این همه ابرهای باران زایش، گمشده ای غریب بیش نیست. رسول رحمت، تو را بر شانه های خویش سوار می كرد و بر تو مباهات می نمود. تو ادامه محمد (ص) و كرانه علی (ع) هستی. تو دومین امام مایی و ما مُرید و دلداده تو و اینك در سالروز عروج ملكوتیت در باورمان نمی گنجد كه چگونه عداوت و دشمنی را با طعم زهر به تو چشانیدند ...

باز هم مدینه بر خاك سیاه اندوه نشسته و سكوتی ژرف، همه جایش را فرا گرفته است. دوباره گرد و غبار بر دیوارهای گلین خانه ها نشسته است. باد غربت در كوچه باغ های خزان زده شهر، خود را به در و دیوار می زند و آواره مصیبت روح جاودانی صبر و كریم اهل بیت، امام مجتبی علیه السلام است.

 

حسن علیه السلام، این سید جوانان اهل بهشت، این خلق نیكوی محمدی، این اسطوره صبر و بندگی، در آستانه رواق خون رنگ شهادت ایستاده و با جگری تفتیده از نامهربانی دشمن خانگی اش، عزم پر كشیدن تا بی كران عرش خدا را دارد.

امام حسن (ع) فرزند امیر مؤمنان علی بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان، فاطمه زهرا (س)، دختر پیامبر خدا (ص) است. امام حسن (ع) در شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه تولد یافت. وی نخستین پسری بود که خداوند متعال به خانواده علی و فاطمه عنایت کرد.

پیامبر اکرم (ص) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصی داشت و بارها می فرمود که حسن و حسین فرزندان من هستند. امام حسن (ع) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهری را نیز اشغال کرد و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت. در این مدت، معاویه که دشمن سرسخت علی (ع) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهی عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت) جنگیده بود، به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع) بود لشکر کشید و جنگ را آغاز کرد.

امام حسن (ع) در کمالات انسانی یادگار پدر و نمونه کامل جد بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (ص) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جای داشتند، گاهی آنان را بر دوش خود سوار می کرد و می بوسید و می بویید. از پیغمبر اکرم (ص) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (ع) می فرمود: این دو فرزند من، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند (کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند).

از خدا طلب بهشت می کرد و به او از آتش جهنم پناه می برد. چون وضو می ساخت و به نماز می ایستاد، بدنش به لرزه می افتاد و رنگش زرد می شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود برای خدا گذشت. در روایات است که امام حسن (ع) در زمان خودش عابد ترین و بی اعتنا ترین مردم به زیور دنیا بود. در سرشت و طینت امام حسن (ع) برترین نشانه های انسانیت وجود داشت.

امام حسن مجتبی (ع) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگی کرد و هیچگونه امنیتی نداشت، حتی در محدوده ی خانه نیز در آرامش نداشت. سر انجام در سال پنجاه هجری به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ملعونه) مسموم، شهید و در بقیع مدفون شد.
 

فرازی از سخنان برگزیده ی امام حسن مجتبی (ع)

بی همت را مردانگی نباشد.
یقین، پناهگاه سلامت است.
تمام کردن احسان از آغاز کردن آن بهتر است.
نشانه برادری، وفاداری در سختی و آسایش است.
نخستین گام خردمندى، معاشرت نیكو با مردمان است.
فرصت به شتاب از دست مى رود و دیر به دست مى آید.
با همسایه ات به نیکی همسایگی کن تا مسلمان باشی.
احسان آن است که تاخیری در پیش و منتی در پس نداشته باشد.
هر کس احسان های خود را بر شمرد، بخشندگی خود را تباه کرده است.
بر شما باد به تفکر، که تفکر مایه حیات قلب شخص بصیر و کلید در حکمت است.
هیچ گروهی با هم مشورت نکردند، مگر آن که به راه پیشرفت خود رهنمون شدند.
خویشاوند کسی است که دوستی سبب خویشاوندی او است، اگر چه نسبش دور باشد.

همراه با زمزمه ی کبوتران حرم :

ای آشنای غریب، ای عصمت هشتم، ای غریب الغربا، ای شمس الشموس و ای مولای من! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد، کبوتر دل، بهانه کنان به سوی حرم تو پر می کشد و به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی.

هوای صحن و سرای تو، پُر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست. سلام بر تو ای آشنای غریب! سلام بر تو، که توس، با آمدنت مدینه ایمان شد. و ما هر زمان، به بهانه ی شوق دیدارت در "مشهد" عاشقان، نگاهمان را به نگاه تو پیوند می زنیم و از دلتنگی هایمان می كاهیم.

هر سحر، به کوچه های ایوان نگاه روشنت کوچ می کنیم و چون پرنده ای غریب، به گوشه حَرَمت پناه می بریم. هر روز، در سایه سار مرقد متبركت مویه کنان، شانه های خسته مان را می لرزانیم. هر شب، فانوس اشک هایمان را روشن می کنیم و دست های محتاج عاطفه مان را به دامان پر مهر و محبت تو می آویزیم.

و اینك خورشید، در حال غروب است و هفت ستاره روشن در آسمان، آغوش گشوده هشتمین اخترند. کبوتران بال می زنند آسمانی را که چشم هایمان سال هاست به آن دوخته شده، صدای بال کبوتران در صدای سنج عزاداران می پیچد و خواب مسموم انگورهای پیچیده بر خوشه های حادثه آشفته می شود، خورشید، ذره ذره در عطش چشم هایش رسوب می کند ...

ای تمامیت عشق و صفا، در آستانه سالروز فقدان وجود نازنینت، پرستوی دلم میل پرواز به رواق ملکوتی ات را دارد می خواهم خاک محضرت را طوطیای چشمان ناقابلم کنم و در حریم خلوتت مستانه، زمزمه شورانگیز عاشقی و رهایی را سر دهم، می خواهم خویش را به پنجره پولاد مهربانی و مروتت بیاویزم و بند دل شکسته ام را گره بزنم به صداقت و بزرگی و شرافتت، و عقیق سرخ نیایش را تقدیمت کنم. ای ضامن آهو، آهوی سرگشته کوچه های غربت و دلدادگی ام آیا ضمانت دلم را می پذیری ؟

 

 

در بند هواییم یا ضامن آهو
در فتنه رهاییم یا ضامن آهو

بی‌تاب و شکیبیم، تنها و غریبیم
بی‌سقف و سراییم، یا ضامن آهو

سرگشته‌تر از عمر، بر‌گشته‌تر از بخت
جویای وفاییم یا ضامن آهو

آلودهء بدنام فرسودهء ایام
با خود به جفاییم یا ضامن آهو

آلوده مبادا فرسوده مبادا
اینگونه که ماییم یا ضامن آهو

پوچیم و کم از هیچ هیچیم و کم از پوچ
جز نام و نشاییم یا ضامن آهو

ننگینی نامیم سنگینی ننگیم
در رنج و عناییم یا ضامن آهو

بی رد و نشانیم از دیده نهانیم
امواج صداییم یا ضامن آهو

صید شب و روزیم پابند هنوزیم
در چنگ فناییم یا ضامن آهو

مجبورِ مخیر، ابداعِ مکرر
تقدیر قضاییم یا ضامن آهو

افتاده به عصیان، تن داده به کفران
آلوده رداییم یا ضامن آهو

حیران شدهء رنج، توفان زدهء درد
دریای بُکاییم یا ضامن آهو

تو گنج نهانی ما رنج عیانیم
بنگر به کجاییم یا ضامن آهو

با رنج پیاپی در معرکهء ری
بی‌قدر و بهاییم یا ضامن آهو

رانده ز نیِستان، مانده ز میستان
تا از تو جداییم یا ضامن آهو

دلخسته و رسته از هر چه گسسته
خواهان شماییم یا ضامن آهو

با ما کرم تو ما در حرم تو
ایمن ز بلاییم یا ضامن آهو

مشتاق زیارت تا جبهه ی طاعت
بر خاک تو ساییم یا ضامن آهو

آیا بپذیری ما را بپذیری؟
در خوف و رجاییم یا ضامن آهو

مهر است و اگر قهر، شهد است و اگر زهر
تسلیم شماییم یا ضامن آهو

فریادرسی تو، عیسی نفسی تو
محتاج شفاییم یا ضامن آهو

هر چند گنهکار هر قدر سیه‌کار
بی‌رنگ و ریاییم یا ضامن آهو

ما خاک ره تو در بارگه تو
گویای ثناییم یا ضامن آهو

سوگند الستیم پیمان نشکستیم
در عهد بلاییم یا ضامن آهو

یار ضعفا تو خود ضامن ما تو
ما اهل خطاییم یا ضامن آهو

هم مسکنت ما هم مرحمت تو
مسکین غناییم یا ضامن آهو

از فقر سرودیم یا فخر نمودیم
فخر فقراییم یا ضامن آهو

در صفه مولا همراه "مصفا"
اصحاب صفاییم یا ضامن آهو

این بخت "سهیل" است، کش سوی تو میل است
در نور و ضیاییم یا ضامن آهو

زین نظم بدایع وین اختر طالع
اقبال هماییم یا ضامن آهو

شعر از : سهیل محمودی

منبع مطلب:

http://green55.blogfa.com

 سایت فرهنگی لیلان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: رضا سرپرست | تاريخ: سه شنبه 10 دی 1392برچسب:, | موضوع: <-ازنظرات شما متشکریم-> |